قدر دانی از مادر
مردي مقابل گل فروشي ايستاده و مي خواست دسته گلي براي مادرش که در
شهر ديگري بود سفارش دهد تا برايش پست شود .
وقتي از گل فروشي خارج شد ٬ دختري را ديد که در كنار گلفروشي نشسته بود
و گريه مي کرد . مرد نزديک دختر رفت و از او پرسيد : دختر خوب چرا
گريه مي کني ؟
دختر در حالي که گريه مي کرد و گفت : مي خواستم براي مادرم يک شاخه گل
رز بخرم ولي پولم كم است
مرد لبخندي زد و گفت :با من بيا٬ من براي تو يک شاخه گل رز قشنگ مي خرم .
وقتي از گل فروشي خارج مي شدند٬ مرد به دختر گفت : مي خواهي تو را
برسانم ؟
دختر گفت نه ، تا قبرمادرم راهي نيست!
مرد دلش گرفت ٬ طاقت نياورد٬ به گل فروشي برگشت٬ دسته گلي گرفت و
۲۰۰ كيلومتر رانندگي کرد تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد.
منبع:www.new-download.blogfa.com
:: بازدید از این مطلب : 464
|
امتیاز مطلب : 217
|
تعداد امتیازدهندگان : 55
|
مجموع امتیاز : 55